- ۲۴۱ این چه خیمه است این که گوئی پر گهر دریاستی
- ۲۴۲ دگر ره باز با هر کوهساری
- ۲۴۳ پیشهی این چرخ چیست؟ مفتعلی
- ۲۴۴ جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
- ۲۴۵ ای به خطاها بصیر و جلد وملی
- ۲۴۶ شادی و جوانی و پیشگاهی
- ۲۴۷ ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
- ۲۴۸ گرت باید که تن خویش به زندان ندهی
- ۲۴۹ چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟
- ۲۵۰ شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
- ۲۵۱ آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
- ۲۵۲ این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان ئوی
- ۲۵۳ ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی
- ۲۵۴ آمد و پیغام حجت گوشدار ای ناصبی
- ۲۵۵ آن جنگی مرد شایگانی
- ۲۵۶ دیوی است جهان پیر و غداری
- ۲۵۷ اگر زگردش جافی فلک همی ترسی
- ۲۵۸ آن قوت جوانی وان صورت بهشتی
- ۲۵۹ جهانا عهد با من جز چنین بستی
- ۲۶۰ ای گرد گرد گنبد طارونی