بلی گناه بزرگ است اگرچه عذری هست
|
|
که گر بگویم گویند بر تو جای دعاست
|
ولیکن ار بدن مرده ریگ نیست چنان
|
|
که خدمت تو کند جان زار مانده کجاست
|
به من جواب و سال امور دیوان را
|
|
تعلقی نبود کان شعار و رسم شماست
|
سالکیست در این حالتم به غایت لطف
|
|
گمان بنده چنانست کان نه نازیباست
|
ز غایت کرم تست یا ز خامی من
|
|
که با گناه چنین منکرم امید عطاست
|
بدین دقیقه که راندم گمان کدیه مبر
|
|
به بنده، گرچه گدایی شعریعت شعر است
|
سرم به ظل عنایت بپوش بس باشد
|
|
که عمرهاست که در تف آفتاب عناست
|
همیشه تا به جهان اندرون ز دور فلک
|
|
شبست و روز و زین هر دو ظلمتست و ضیاست
|
شبت همیشه ز اقبال روز روشن باد
|
|
که روز روشن اقبال تو شب اعداست
|
به خرمی و خوشی بگذران جهان جهان
|
|
که هرچه جز خوشی و خرمی همه سوداست
|