وصیت میکنم گر بشنود ابرو کمان من | پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من | |
زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمیدانم | چه خویش بودی اگربودی زبانش در دهان من | |
به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم | برون کن از پس سر گر غلط کردم زبان من | |
اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت میگو | منم فرهاد سرگردا ن تویی شیرین زبان من | |
چنان از عشق میسوزد تنم در زیر پیراهن | که از بیرون پیراهن نماید استخوان من | |
مراد خسرو بیدل برآور یک زمان بنشین | که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من |
□
گناهی جز وفاداری من اندر خود نمیبینم | ندانم تا که فرمودت که دل از دوستان برکن | |
الا ای ساقی مستان طفیل جرعهی رندان | شرابی گر نمیآزرم سفالی برسرم بشکن |