دل به زلفت سپر دم رفتم | ور به زنجیر کردم و رفتم | |
چون غمت جمله قسمت من شد | غم تو جمله خوردم و رفتم | |
گر ترا بود زحمتی از من | زحمت خویش بردم ورفتم | |
تاترا دیدم و ندادم جان | والله از زیستن پشیمانم |
□
بتم ناگه آمد به پیش و ز دستم | فرو ریخت همه گل که برچیده بودم | |
بدیدم رخش را و دیوانه گشتم | من این روز را پیش ازین دیده بودم | |
بخندید بر حال من خلق عالم | که داند که من بر که خندیده بودم ؟ |
□
غمش بود و من گم شدم دردل خود | که همراه غولی به ویرانه بودم |