نی پای آنکه از سر کویت سفر کنم

نی پای آنکه از سر کویت سفر کنم نه دست آنکه دست به زلف تو در کنم
ذوق جفا و جور تو بر من حرام باد گر من به جز وفای تو کاری دگر کنم
چشمت به خواب ناز و مرا قصه‌ی دراز آمد شبم به روز سخن مختصر کنم