شبی در کوی آن مه روی رفتم

شبی در کوی آن مه روی رفتم سر و پا گم چو آب جوی رفتم
نمی‌رفتم بلا شد بوی زلفش خراب اندر پی آن بوی رفتم

بگفتندش فلان مرد از غمت گفت نخواهد مرد چون من جان اویم
ز زلفش دل همی جستم دلم گفت که زان تو نیم من زان اویم