ببستی چشم من ز افسون زبان هم

ببستی چشم من ز افسون زبان هم دلم بردی نه تنها بلکه جان هم
خرابم می‌کنی از رخ ز لب نیز ازینم میکشی جانا از آن هم
ز تیر تست ما را دعوی خون گواهی میدهد دل آن کمان هم
ز بیداد تو خورسندم همه عمر اگر خون ریزیم راضی بدان هم
برو ای باد بوسی زن بران پای اگرچیزی نگوید بر دهان هم
بده ساقی که من مست و خرانم بیاله خورده‌ام رطل گران هم
غمی دارم که باد از دوستان دور به حق دوستی کز دشمنان هم
اگر افتد قبول این جان خسرو به بوسی می‌فروشم رایگان هم !

برو جایی که من میدانم ای باد که من آنجا دلی در بند دارم
مرا از صحبت جان شرم بادا که با جز تو چرا پیوند دارم؟