- ۱ آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
- ۲ کشیده عشق در زنجیر، جان ناشکیبا را
- ۳ راندی ز نظر، چشم بلا دیدهی ما را
- ۴ چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را
- ۵ تازه شد آوازهی خوبی ، گلستان ترا
- ۶ من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
- ۷ طی زمان کن ای فلک ، مژدهی وصل یار را
- ۸ خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را
- ۹ نرخ بالا کن متاع غمزهی غماز را
- ۱۰ نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
- ۱۱ بار فراق بستم و ، جز پای خویش را
- ۱۲ عزت مبردر کار دل این لطف بیش از پیش را
- ۱۳ منع مهر غیر نتوان کرد یار خویش را
- ۱۴ چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را
- ۱۵ هست امید قوتی بخت ضعیف حال را
- ۱۶ بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا
- ۱۷ بر قول مدعی مکش ای فتنه گر مرا
- ۱۸ ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
- ۱۹ خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را
- ۲۰ ساکن گلخن شدم تا صاف کردم سینه را