- ۲۶۱ مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
- ۲۶۲ تو زمن پرس قدر روز وصال
- ۲۶۳ کی تبسم دور از آن شیرین تکلم میکنم
- ۲۶۴ دل باز رست از تو ،ز بند زمانه هم
- ۲۶۵ تا چند به غمخانهی حسرت بنشینم
- ۲۶۶ برزن ای دل دامن کوشش که کاری کردهام
- ۲۶۷ هر خون که تو دادی چو می ناب کشیدیم
- ۲۶۸ سحر کجاست که فراش جلوگاه توام
- ۲۶۹ ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
- ۲۷۰ عشق ما پرتو ندارد ما چراغ مردهایم
- ۲۷۱ من این کوشش که در تسخیر آن خودکام میکردم
- ۲۷۲ نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیم
- ۲۷۳ به آنکه بر سرلطفی مکش ز منت خویشم
- ۲۷۴ شد وقت آن دیگر که من ترک شکیبایی کنم
- ۲۷۵ این بس که تماشایی بستان تو باشم
- ۲۷۶ بخت آن کو که کشم رخش و سوارش سازم
- ۲۷۷ دو هفته رفت که ننواختی به نیم نگاهم
- ۲۷۸ مبادا یارب آن روزی که من از چشم یار افتم
- ۲۷۹ آمدم از سرنو بر سر پیوند قدیم
- ۲۸۰ میتوانم که لب از آب خضر تر نکنم