- ۱۶۱ گر چه میدانم که میرنجی و مشکل میشود
- ۱۶۲ شهر، بیم است کزین حسن پرآشوب شود
- ۱۶۳ شکل مستانه و انکار شرابش نگرید
- ۱۶۴ این دل که دوستی به تو خون خواره میکند
- ۱۶۵ گر ریخت پر عقابی ، فر هما بماند
- ۱۶۶ المنةلله که شب هجر سر آمد
- ۱۶۷ یار دور افتاده مان حل مراد ما نکرد
- ۱۶۸ آنکس که دامن از پی کین تو بر زند
- ۱۶۹ بازم غم بیهوده به همخانگی آمد
- ۱۷۰ ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
- ۱۷۱ اغیار را آسان کشد عاشق چو ترک جان کند
- ۱۷۲ خوش آن روزی که زنجیر جنون بر پای من باشد
- ۱۷۳ در اول عشق و جنون آهم ز گردون بگذرد
- ۱۷۴ نشانم پیش تیرش کاش تیرش بر نشان آید
- ۱۷۵ هم مگر فیض توام نطق و بیانی بدهد
- ۱۷۶ غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
- ۱۷۷ کجا در بزم او جای چو من دیوانهای باشد
- ۱۷۸ باغ ترا نظارگیانی که دیدهاند
- ۱۷۹ عشق گو بی عزتم کن ، عشق و خواری گفتهاند
- ۱۸۰ پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد