- ۸۱ منم اسیر و پریشان ز یار خود محروم
- ۸۲ باز در میکده سر حلقهی رندان شدهام
- ۸۳ قصد آن زلفین سرکش کردهام
- ۸۴ هرگه که شبی خود را در میکده اندازیم
- ۸۵ از حد گذشت درد و به درمان نمیرسیم
- ۸۶ ما که رندان کیسه پردازیم
- ۸۷ ما گدایان بعد از این از کار و بار آسودهایم
- ۸۸ رفتم از خطهی شیراز و به جان در خطرم
- ۸۹ بیش از این بد عهد و پیمانی مکن
- ۹۰ دلا باز آشفته کاری مکن
- ۹۱ در خود نمیبینم که من بی او توانم ساختن
- ۹۲ منگر به حدیث خرقه پوشان
- ۹۳ خدایا تو ما را صفائی بده
- ۹۴ ای عاشقان رویت بر مهر دل نهاده
- ۹۵ باز فکند در چمن، بلبل مست غلغله
- ۹۶ مرا دلیست ره عافیت رها کرده
- ۹۷ مبارکست نظر بر تو بامداد پگاه
- ۹۸ بدین صفت سر و چشمی و قد و بالائی
- ۹۹ خوش بود گر تو یار ما باشی
- ۱۰۰ افتاده بازم در سر هوائی