بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
|
|
بیزار شو بیزار شو وز خویش هم بیزار شو
|
در مصر ما یک احمقی نک میفروشد یوسفی
|
|
باور نمیداری مرا اینک سوی بازار شو
|
بیچون تو را بیچون کند روی تو را گلگون کند
|
|
خار از کفت بیرون کند وآنگه سوی گلزار شو
|
مشنو تو هر مکر و فسون خون را چرا شویی به خون
|
|
همچون قدح شو سرنگون و آن گاه دردی خوار شو
|
در گردش چوگان او چون گوی شو چون گوی شو
|
|
وز بهر نقل کرکسش مردار شو مردار شو
|
آمد ندای آسمان آمد طبیب عاشقان
|
|
خواهی که آید پیش تو بیمار شو بیمار شو
|
این سینه را چون غار دان خلوتگه آن یار دان
|
|
گر یار غاری هین بیا در غار شو در غار شو
|
تو مرد نیک سادهای زر را به دزدان دادهای
|
|
خواهی بدانی دزد را طرار شو طرار شو
|
خاموش وصف بحر و در کم گوی در دریای او
|
|
خواهی که غواصی کنی دم دار شو دم دار شو
|