تو را پندی دهم ای طالب دین
|
|
یکی پندی دلاویزی خوش آیین
|
مشین غافل به پهلوی حریصان
|
|
که جان گرگین شود از جان گرگین
|
ز خارشهای دل ار پاک گردی
|
|
ز دل یابی حلاوتهای والتین
|
بجوشند از درون دل عروسان
|
|
چو مرد حق شوی ای مرد عنین
|
ز چشمه چشم پریان سر برآرند
|
|
چو ماه و زهره و خورشید و پروین
|
بنوش این را که تلقینهای عشق است
|
|
که سودت کم کند در گور تلقین
|
به احسان زر به خوبان آن چنان ده
|
|
که نفریبند زشتانت به تحسین
|
نمیخواهند خوبان جز ممیز
|
|
بمفریبان تو ایشان را به کابین
|
ز تو آن گلرخان را ننگ آید
|
|
چو بفروشی تو سرگی را به سرگین
|
ز سنگ آسیا زیرین حمول است
|
|
نه قیمت بیش دارد سنگ زیرین
|
میان سنگها آن بیش ارزد
|
|
که افزون خورده باشد زخم میتین
|
ز اشکست تجلی فضل دارد
|
|
میان کوهها آن طور سینین
|
خمش کن صبر کن تمکین تو کو
|
|
که را ماند ز دست عشق تمکین
|