- ۶۲۱ من ز دست دیده و دل در بلا افتادهام
- ۶۲۲ سلامی به جانان فرستادهام
- ۶۲۳ گر نگویم دوستی از دوستانت بودهام
- ۶۲۴ هیچ میدانی که دیشب در غمش چون بودهام
- ۶۲۵ چو نام تو در نامهئی دیدهام
- ۶۲۶ هردم آرد باد صبح از روضهی رضوان پیام
- ۶۲۷ چشم پرخواب گشودی و ببستی خوابم
- ۶۲۸ دل گل زنده گردد از دم خم
- ۶۲۹ ای تنم کرده ز غم موئی و در مو زده خم
- ۶۳۰ چو چشم مست تو می پرستم
- ۶۳۱ ز لعلم ساغری در ده که چون چشم تو سرمستم
- ۶۳۲ من از آن لحظه که در چشم تو دیدم مستم
- ۶۳۳ امروز که من عاشق و دیوانه و مستم
- ۶۳۴ تخفیف کن از دور من این باده که مستم
- ۶۳۵ رند و دردی کش و مستم چه توان کرد چو هستم
- ۶۳۶ روزگاری روی در روی نگاری داشتم
- ۶۳۷ صبحدم دل را مقیم خلوت جان یافتم
- ۶۳۸ بدانکه بوی تو آورد صبحدم بادم
- ۶۳۹ در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم
- ۶۴۰ میگذشتی و من از دور نظر میکردم