وله ایضا

چو در میان الاغان سفر کند هرگز نه در مقدمه باشد نه در کنار و میان
چو فرد نیز رود طعن باز پی ماندن توان به جسم نحیفش زد از تقدم جان
مزاج را به سهام ار دهد قضا نرود به زور بازوی سهم‌افکنان برون ز کمان
گرش دهی به کسی با هزار به دره زر ز غبن همرهی او کشد هزار زیان
نجوم را به جنونست چون مشابهتی به چرخ از سر شام است تا سحر نگران
به عشق خوشه‌ی پروین عجب که بی‌پر و بال به آسمان نکند همچو طایران طیران
نظر ز فلک فلک نگسلد که ساخته است ز کهکشان طمعش منتقل به کاهکشان
ز بس که برکه دیوارخانه دوخته چشم به چشمش از اثر آن گرفته جایرقان
مضرت یرقان را جو آب اگر چه دواست ز روی نسخه‌ی بقراط و دفتر لقمان
لب سوال وی از بهر کاه می‌جنبد ز خستی که خدا آفریده در حیوان
سوال کاه فقط را جواب چون سخطست ز حاتمی چو توای نقش خاتم احسان
کرم نما قدری کاه و آن قدر جو نیز که از براش مهیا شود جوابی از آن