دلا چو ابر بهاری به نوحه و زاری | به بار اشگ جگر گون ز دیده پرنم | |
که بهر تعزیه خواجه شاه منصور است | لباس چرخ کبود از مصیبت و ماتم | |
فغان که زود همای وجود او فرمود | ز باغ دهر توجه به آشیان عدم | |
کسی ز اهل کرم چون نبود بهتر ازو | درین زمانه به لطف خصال و حسن شیم | |
به لوح تربت وی از برای تاریخش | نوشت کلک قضا بهترین اهل کرم |