ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر
|
|
وی کیمیای کانها کانی و چیز دیگر
|
ای آفتاب باقی وی ساقی سواقی
|
|
وی مشرب مذاقی آنی و چیز دیگر
|
ای مشعله یقین را وی پرورش زمین را
|
|
وی عقل اولین را ثانی و چیز دیگر
|
ای مظهر الهی وی فر پادشاهی
|
|
هر صنعتی که خواهی تانی و چیز دیگر
|
هر گون غرایبی را هر بوالعجایبی را
|
|
هر غیب و غایبی را دانی و چیز دیگر
|
زان عشق همچو افیون لیلی کنی و مجنون
|
|
ای از سنات گردون سانی و چیز دیگر
|
ای نور صدرها را اومید صبرها را
|
|
بر اوج ابرها را رانی و چیز دیگر
|
ای فخر انبیا را وی ذخر اولیا را
|
|
وی قصر اجتبا را بانی و چیز دیگر
|
ای گنج مغفرت را وی بحر مرحمت را
|
|
من غیر درگهت را شانی و چیز دیگر
|
چشمی که غیر رویت بیند ز بهر زینت
|
|
باشد در این جریمت زانی و چیز دیگر
|
ای اصل اصل مبدا وی دستگیر فردا
|
|
گشتم به دست سودا عانی و چیز دیگر
|
پرست این دهانم بر غیر تو نخوانم
|
|
چون هست غیر گوشت فانی و چیز دیگر
|