طرب ای بحر اصل آب حیات
|
|
ای تو ذات و دگر مهان چو صفات
|
اه چه گفتم کجاست تا به کجا
|
|
کو یکی وصف لایق چو تو ذات
|
هر که در عشق روت غوطی خورد
|
|
ریش خندی زند به هست و فوات
|
شرق تا غرب شکرین گردد
|
|
گر نماید بدو شکرت نبات
|
جان من جام عشق دلبر دید
|
|
لعل چون خون خویش گفت کههات
|
جان بنوشید و از سرش تا پای
|
|
آتشی برفروخت از شررات
|
مست شد جان چنان که نشناسد
|
|
خویشتن را ز می جز از طاعات
|
بانگ آمد ز عرش مژده تو را
|
|
که ز من درگذشت نور عطات
|
مژده از بخششی که نتوان یافت
|
|
به دو صد سال خون چشم و عنات
|
که به هر قطره از پیاله او
|
|
مرده زنده شود عجوز فتات
|
گرش از عشق دوست بو بودی
|
|
کی نگوسار گشتی هرگز لات
|
چون شدی مست او کجا دانی
|
|
تو رکوع و سجود در صلوات
|
چونک بیخود شدی ز پرتو عشق
|
|
جسم آن شاه ماست جان صلات
|
چو بمردی به پای شمس الدین
|
|
زنده گشتی تو ایمنی ز ممات
|
داد مخدوم از خداوندیش
|
|
بهر ملک ابد مثال و برات
|