از بخار آن بداند تیزهش | دیگ شیرینی ز سکباج ترش | |
دست بر دیگ نوی چون زد فتی | وقت بخریدن بدید اشکسته را | |
گفت دانم مرد را در حین ز پوز | ور نگوید دانمش اندر سه روز | |
وآن دگر گفت ار بگوید دانمش | ور نگوید در سخن پیچانمش | |
گفت اگر این مکر بشنیده بود | لب ببندد در خموشی در رود |