آن یکی در خواب نعره میزند | صد هزاران بحث و تلقین میکند | |
این نشسته پهلوی او بیخبر | خفته خود آنست و کر زان شور و شر | |
وان کسی کش مرکب چوبین شکست | غرقه شد در آب او خود ماهیست | |
نه خموشست و نه گویا نادریست | حال او را در عبارت نام نیست | |
نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب | شرح این گفتن برونست از ادب | |
این مثال آمد رکیک و بیورود | لیک در محسوس ازین بهتر نبود |