دلوهای دیگر از چه آبجو
|
|
دلو او فارغ ز آب اصحابجو
|
دلوها غواص آب از بهر قوت
|
|
دلو او قوت و حیات جان حوت
|
دلوها وابستهی چرخ بلند
|
|
دلو او در اصبعین زورمند
|
دلو چه و حبل چه و چرخ چی
|
|
این مثال بس رکیکست ای اچی
|
از کجا آرم مثالی بیشکست
|
|
کفو آن نه آید و نه آمدست
|
صد هزاران مرد پنهان در یکی
|
|
صد کمان و تیر درج ناوکی
|
ما رمیت اذ رمیتی فتنهای
|
|
صد هزاران خرمن اندر حفنهای
|
آفتابی در یکی ذره نهان
|
|
ناگهان آن ذره بگشاید دهان
|
ذره ذره گردد افلاک و زمین
|
|
پیش آن خورشید چون جست از کمین
|
این چنین جانی چه درخورد تنست
|
|
هین بشو ای تن ازین جان هر دو دست
|
ای تن گشته وثاق جان بسست
|
|
چند تاند بحر درمشکی نشست
|
ای هزاران جبرئیل اندر بشر
|
|
ای مسیحان نهان در جوف خر
|
ای هزاران کعبه پنهان در کنیس
|
|
ای غلطانداز عفریت و بلیس
|
سجدهگاه لامکانی در مکان
|
|
مر بلیسان را ز تو ویران دکان
|
که چرا من خدمت این طین کنم
|
|
صورتی را نم لقب چون دین کنم
|
نیست صورت چشم را نیکو به مال
|
|
تا ببینی شعشعهی نور جلال
|