گر ز صندوقی به صندوقی رود | او سمایی نیست صندوقی بود | |
فرجه صندوق نو نو مسکرست | در نیابد کو به صندوق اندرست | |
گر نشد غره بدین صندوقها | همچو قاضی جوید اطلاق و رها | |
آنک داند این نشانش آن شناس | کو نباشد بیفغان و بیهراس | |
همچو قاضی باشد او در ارتعاد | کی برآید یک دمی از جانش شاد |