خواند بر قاضی فسونهای عجب | آن شکرلب وانگهانی از چه لب | |
چند با آدم بلیس افسانه کرد | چون حوا گفتش بخور آنگاه خورد | |
اولین خون در جهان ظلم و داد | از کف قابیل بهر زن فتاد | |
نوح چون بر تابه بریان ساختی | واهله بر تابه سنگ انداختی | |
مکر زن بر کار او چیره شدی | آب صاف وعظ او تیره شدی | |
قوم را پیغام کردی از نهان | که نگه دارید دین زین گمرهان |