بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد

لشکر آرد او پگه تا حول نیل تا زند بر موسی و قومش سبیل
آمنی امت موسی شود او به تحت‌الارض و هامون در رود
گر به مصر اندر بدی او نامدی وهم از سبطی کجا زایل شدی
آمد و در سبط افکند او گداز که بدانک امن در خوفست راز
آن بود لطف خفی کو را صمد نار بنماید خود آن نوری بود
نیست مخفی مزد دادن در تقی ساحران را اجر بین بعد از خطا
نیست مخفی وصل اندر پرورش ساحران را وصل داد او در برش
نیست مخفی سیر با پای روا ساحران را سیر بین در قطع پا
عارفان زانند دایم آمنون که گذر کردند از دریای خون
امنشان از عین خوف آمد پدید لاجرم باشند هر دم در مزید
امن دیدی گشته در خوفی خفی خوف بین هم در امیدی ای حفی
آن امیر از مکر بر عیسی تند عیسی اندر خانه رو پنهان کند
اندر آید تا شود او تاجدار خود ز شبه عیسی آید تاج‌دار
هی می‌آویزید من عیسی نیم من امیرم بر جهودان خوش‌پیم
زوترش بردار آویزید کو عیسی است از دست ما تخلیط‌جو
چند لشکر می‌رود تا بر خورد برگ او فی گردد و بر سر خورد
چند در عالم بود برعکس این زهر پندارد بود آن انگبین
بس سپه بنهاده دل بر مرگ خویش روشنیها و ظفر آید به پیش
ابرهه با پیل بهر ذل بیت آمده تا افکند حی را چو میت
تا حریم کعبه را ویران کند جمله را زان جای سرگردان کند