رکنی تو رکن دلم را شکست
|
|
خردم از آن خرده که بر من نشست
|
مال به صد خنده به تاراج داد
|
|
رفت و به صد گریه به پا ایستاد
|
گفت کرم کن که پشیمان شدیم
|
|
کافر بودیم و مسلمان شدیم
|
طبع جهان از خلل آبستنست
|
|
گر خللی رفت خطا بر منست
|
تا کرمش گفت به صد رستخیز
|
|
خیز که درویش بپایست خیز
|
سیم خدا چون به خدا بازگشت
|
|
سیم کشی کرد و ازاو درگذشت
|
ناصح خود شد که بدین در مپیچ
|
|
هیچ ندارد چه ستانم ز هیچ
|
زو چه ستانم که جوی نیستش
|
|
جز گرویدن گروی نیستش
|
آنچه از آنمال درین صوفیست
|
|
میم مطوق الف کوفیست
|
گفت نخواهی که وبالت کنم
|
|
وانچه حرامست حلالت کنم
|
دست بدار ای چو فلک زرق ساز
|
|
ز استن کوته و دست دراز
|
هیچ دل از حرص و حسد پاک نیست
|
|
معتمدی بر سر این خاک نیست
|
دین سره نقدیست به شیطان مده
|
|
یاره فغفور به سگبان مده
|
گر دهی ای خواجه غرامت تراست
|
|
مایه ز مفلس نتوان باز خواست
|
منزل عیبست هنر توشه رو
|
|
دامن دین گیر و فرا گوشه رو
|
چرخ نه بر بیدرمان میزند
|
|
قافله محتشمان میزند
|
شحنه این راه چو غارتگرست
|
|
مفلسی از محتشمی بهترست
|
دیدم از آنجا که جهان بینیست
|
|
کافت زنبور ز شیرینیست
|
شیر مگر تلخ بدان گشت خود
|
|
کز پس مرگش نخورد دام و دد
|
شمع ز برخاستنی وا نشست
|
|
مه ز تمامی طلبیدن شکست
|