فرو گفتن داستان به طریق ایجاز

ز فرسنگ و از میل و از مرحله به دستی زمین را نکردی یله
مساحت گران داشت اندازه گیر بران شغل بگماشته صد دبیر
رسن بسته اندازه پیدا شده مقادیر منزل هویدا شده
ز خشکی به هر جا که زد بارگاه ز منزل به منزل بپیمود راه
وگر راه بر روی دریاش بود طریق مساحت مهیاش بود
دو کشتی بهم باز پیوسته داشت میان دو کشتی رسن بسته داشت
یکی را به لنگرگه خویش ماند یکی را به قدر رسن پیش راند
دگر باره این بسته را پای داد شتابنده را در سکون جای داد
گه آن را گه این را رسن تاختی خطر بین کزین سان رسن باختی
بدین گونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس
جهان را که از غم به راحت کشید بدین هندسه در مساحت کشید
زمین را که چندست و ره تا کجاست ترازوی تدبیر او کرد راست
همان ربع مسکون ازو شد پدید بدان مسکن از ما که داند رسید
به هر مرز و هر بوم کو راند رخش از آبادی آن بوم را داد بخش
همه چاره ای کرد در کوه و دشت چو مرگ آمد از مرگ بیچاره گشت
ز تاریخ آن خسرو تاجدار به کار آمد اینست که آمد به کار
جز این هر چه در خارش آرد قلم سبک سنگیی باشد از بیش و کم
چو نظم گزارش بود راه گیر غلط کرد ره بود ناگزیر
مرا کار با نغز گفتاریست همه کار من خود غلط کاریست
بلی هر چه ناباورش یافتم ز تمکین او روی بر تافتم