- ۴۸۱ مرا قلاش میخوانند، هستم
- ۴۸۲ از می عشق تو چنان مستم
- ۴۸۳ عزم عشق دلستانی داشتم
- ۴۸۴ دوش چشم خود ز خون دریای گوهر یافتم
- ۴۸۵ آنچه من در عشق جانان یافتم
- ۴۸۶ دوش، چون گردون کنار خویش پر خون یافتم
- ۴۸۷ دوش درون صومعه، دیر مغانه یافتم
- ۴۸۸ دوش دل را در بلایی یافتم
- ۴۸۹ یک غمت را هزار جان گفتم
- ۴۹۰ دریاب که رخت برنهادم
- ۴۹۱ بر درد تو دل از آن نهادم
- ۴۹۲ ای عشق تو پیشوای دردم
- ۴۹۳ منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
- ۴۹۴ تا روی تو قبلهی نظر کردم
- ۴۹۵ هر شبی عشقت جگر میسوزدم
- ۴۹۶ گم شدم در خود نمیدانم کجا پیدا شدم
- ۴۹۷ در سفر عشق چنان گم شدم
- ۴۹۸ ای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
- ۴۹۹ تا ز سر عشق سرگردان شدم
- ۵۰۰ تا جمال تو بدیدم مست و مدهوش آمدم