عنکبوت ضعیف نتواند | که رود چون درندگان به شکار | |
رزق او را پری و بالی داد | تا به دامش دراوفتد ناچار |
□
فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل | کیفر برد ز حملهی مردان کارزار | |
همت هزار بار از ان سختتر زند | ضربت، که شیر شرزه و شمشیر آبدار |
□
نگین ختم رسالت پیمبر عربی | شفیع روز قیامت محمد مختار | |
اگر نه واسطهی موی و روی او بودی | خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار |
□
هاونا گفتم از چه مینالی | وز چه فریاد میکنی هموار | |
گفت خاموش چون شوم سعدی | کاین همه کوفت میخورم از یار |
□
هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت | رسم خیرش همچنان بر جای دار | |
نام نیک رفتگان ضایع مکن | تا بماند نام نیکت یادگار |
□
هر که مشهور شد به بیادبی | دگر از وی امید خیر مدار | |
آب کز سرگذشت در جیحون | چه بدستی، چه نیزهای، چه هزار |
□
گر بشنوی نصیحت مردان به گوش دل | فردا امید رحمت و عفو خدای دار | |
بشنو که از سعادت جاوید برخوری | ور نشنوی خذوه فغلوه پای دار |
□
دل منه بر جهان که دور بقا | میرود همچو سیل سر در زیر | |
پیر دیگر جوان نخواهد شد | پیریش نیز هم نماند دیر |
□
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز | که دست ظلم نماند چنین که هست دراز | |
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز | که مکر هم به خداوند مکر گردد باز |
□
گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند | بریده به سر بدگوی تا نگوید راز | |
من این ندانم، دانم تأمل اولیتر | که تره نیست که چون برکنی بروید باز |