در مدح صاحب دیوان

عنکبوت ضعیف نتواند که رود چون درندگان به شکار
رزق او را پری و بالی داد تا به دامش دراوفتد ناچار

فریاد پیرزن که برآید ز سوز دل کیفر برد ز حمله‌ی مردان کارزار
همت هزار بار از ان سخت‌تر زند ضربت، که شیر شرزه و شمشیر آبدار

نگین ختم رسالت پیمبر عربی شفیع روز قیامت محمد مختار
اگر نه واسطه‌ی موی و روی او بودی خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار

هاونا گفتم از چه می‌نالی وز چه فریاد می‌کنی هموار
گفت خاموش چون شوم سعدی کاین همه کوفت می‌خورم از یار

هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت رسم خیرش همچنان بر جای دار
نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت یادگار

هر که مشهور شد به بی‌ادبی دگر از وی امید خیر مدار
آب کز سرگذشت در جیحون چه بدستی، چه نیزه‌ای، چه هزار

گر بشنوی نصیحت مردان به گوش دل فردا امید رحمت و عفو خدای دار
بشنو که از سعادت جاوید برخوری ور نشنوی خذوه فغلوه پای دار

دل منه بر جهان که دور بقا می‌رود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد پیریش نیز هم نماند دیر

جزای نیک و بد خلق با خدای انداز که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز که مکر هم به خداوند مکر گردد باز

گروهی از سر بی‌مغز بیخبر گویند بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
من این ندانم، دانم تأمل اولیتر که تره نیست که چون برکنی بروید باز